??فصل سیزدهم??
?? کد رمز??
زمان زندان ششم حضرت آقا سال ۱۳۵۳ بود، شرایط اجتماعی ایشان با اوصاع و شرایط پیش از زندان پنجم متفاوت بود.
از طریق امامت مسجد، ارتباط اجتماعی کسترده ای داشتند.
????
نعلاوه بر مسجد، خانه ایشان نیز مراجعینی از گروه ها و اقشار مختلف داشت که به آنجا میرفتند و بحث میکردند.
ایشان برای سخنرانی و تدریس به سراسر کشور دعوت میشدند.
????
در عصر روز جمعه ساواک به خانه حضرت اقا ریختند به کتابخانه رفتند و کتابها و اوراق و جزوه هارا جمع کردند و ایشان را در اتومبیلی نشاندند و به زندان بردند.
پیش از ظهر روز بعد دوباره ایشان را سوار اتومبیلی کردند ودر ایستگاه راه آهن پیاده کردند.
????
سوار قطاری که عازم تهران بود به همراه دوتا مامور پلیس با لباس های غیر نظامی شدند. به ایستگاه تهران میرسند و ماموران ایشان را به افرادی که برای بردنشان آمده بودند تحویل میدهند .
????
انان حضرت آقا را با چشم بسته به سالن بزرگی میبرند و چشم هایشان را باز میکنند و لباس هایشان از جمله عمامه و عبا و قبا و لباده و.. را میگیرند و پیراهن و شلوار مخصوص میدهند تا بپوشند.
????
و او را به سمت سلول میبرند. آن زندان به زندان کمیته معروف بودو چون وابسته به یک کمیته سه جانبه مرکب از ساواک، پلیس و ژاندارمری بود به این اسم نامیده میشد.
روزها را پی در پی در آن سلول گذراندند که هر روز ان برابر با یک ماه ماندن در بند عمومی بود. ایشان هشت ماهی را در ان سلول گذراندند که معادل هشت سال از سلولهای عمومی بود.
ناله و فریاد شنکجه شوندگان، روزها گوشهایشان را می آزردو در برخی شبها نیز تا صبح ادامه داشت.
????
حرف زدن درون یک سلول ممنوع بود،
چه برسد به حرف زدن با زندانیان سلول های دیگر، این کاری خطرناک بود، چون از نظر ماموران اوضاع بازجویی و کسب اطلاعات را به هم میریخت؛ بویژه اگر بازداشتی ها متهمان بک پرونده بودند.
????
با این همه حساسیت، “مورس” ابزاری برای گفت و شنود میان زندانیان بود.
ایشان زبان مورس را در زندان آموختند.
????
یکی دیگر از چیزهایی که از این زندان در خاطر حضرت آقا مانده بود، صدای اذان صبح بود که با صدایی ضعیف به گوششان میرسید. گوش ایشان با شوق تمام آن را دریافت و با لذتی در جانشان بر می انگیزد که هر گاه به یاد آن می افتند برایشان شعف انگیز است.
????
در این زندان هر چیزی برای خودش اهمیت و معنا داشت، زیرا جزو مشخصات و ویژگی های زندگی در سلول بسته و جدا مانده از جامعه بود. خواب دیدن از این جمله بود.
ایشان به همراه بقیه مقداری وقت خود را صرف گفت و گو درباره خوابهایی که میدیدند میکردند.
????
عبارتی که در پرونده حضرت آقا بارها تکرار شده بود این بود که بازجوها میگفتند : این همان کسی است که میخواهد خمینی مشهد بشود.
????
جو زندان مملو از انواع ارعاب جسمی و روحی بود. مقامات زندان در نهایت بی رحمی و خشونت به سرکوب و شکنجه زندانیان مسلمان میپرداختند با این همه،حضرت آقا در این زندان متوجه پدیده شگفت آوری شدند و آن عزت اسلام بود. یعنی علیرغم آنکه پیروان اسلام مستضعف بودند و دشمنان اسلام نیرومند به شمار میآمدند، این عزت به چشم میخورد.
????
رنج و گرفتاری در سالهای آخرین بازداشت ایشان به اوج خود رسید، تا جایی که حتی دیگر کسی احتمال نمی داد اسلام در عرصه اجتماعی بتواند ظاهر شود.
????
در گیرو دار این گرفتاری، یک روز ایشان به اتاق بازجویی زندان احضار می شوند و بازجوها با خوش رویی با ایشان برخورد میکنند و گویا میخواستند مژده آزادی ایشان را بدهند.و این ها جز عزت اسلام نبود.
????
روزی ایشان در سلول نشسته بودند که ماموری آمد و گفته بود که ایشان آزاد هستند.
????
ایشان بعد از پوشیدن لباس هایشان به خانه اقای بهشتی میروند و بعد از ساعتی به منزل برادربزرگشان در تهران میروند از آنجا با مشهد تماس میگیرند و به مشهد میروند.
????
مشاهده شده در کتاب خون دلی که لعل شد/ محمد علی آذر شب/ ص ۲۲۹ الی ۲۷۰/ ص ۱۳۹۸.
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات