فصل چهاردهم:
سیل در تبعید
در سال ۱۳۵۶ بحران سختی بر کشور حکمفرما شد در این سال حاج آقا مصطفی خمینی فرزند امام در نجف در شرایط ابهام آمیز ای درگذشت.
مرگ و اندوه عمیق در میان مردم برانگیخت که به صورت مجالس مملو از خشم و نارضایتی و اعتراض علیه قدرت حاکم در آمد.
درگذشت حاج آقا مصطفی در مشهد برای موضع گیری های لازم برنامه ریزی کردند و برای همدری با امام راحل تلگراف تسلیت فرستادند که در آن عباراتی ستیزه جویانه نسبت به قدرت حاکمه هم وجود داشت.
آن روزها فعالیت های اسلامی بینظیری همه شهرهای ایران را در بر گرفت و کسانی مانند ایشان سخت سرگرم فعالیت سیاسی و تشریح و طلاب حوزه دانشجویان، دانشگاه، تدوین نشریه های حاوی اندیشه سیاسی و تماس های مخفیانه و همچنین برگزاری جلسات تفسیر قرآن، بیان مفاهیم انقلابی اسلامی و بسیار فعالیت های دیگر بودند.
در اوخر یکی از شبهای زمستان افرادی با مسلسل و هفت تیر به در خانه حضرت آقا می آیند و و بعد از کتک زدن بی رحمانه ایشان، به بازرسی خانه مشغول می شوند.
همسر حضرت آقا بدون اینکه کسی متوجه شود اعلامیه ها را زیر فرش پنهان میکنند.
ایشان را به مرکز ساواک مشهد میبرند و در یک زیر زمین جا میدهند. و بعد از صرف ناهار به سمت خارج شهر بدون بستن چشمها بردند.
تبعیدگاه ایشان ایرانشهر زاهدان بود، خوشحال بودند چرا که یکی از دوستانشان شیخ محمد جواد حجتی در این شهر تبعید بودند.
در این شهر افراد زیادی به دیدن ایشان می آمدند از جمله آیت الله صدوقی و آقای راشد یزدی که به خوش مشربی و لطیفه گویی معروف بود.
حضرت آقا فعالیتشان را در ایرانشهر شروع کردند و مسجد ال الرسول را با همکاری آقای راشد یزدی احیا کردند.
ایشان به تدریج رابطه خوبی با علمای اهل سنت پیدا کردند و تصمیم گرفتند که یک مراسم مشترک بین شیعه و سنی از دوازده ربیع الاول تا هفدهم ربیع الاول برپا کنند .
مسجد آل الرسول را برای جشن آماده کردند.
روز عید میلاد پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم و روز جشن باهوای خوب و معتدل همراه شد .
آن شب سیل آمد.جریان سیل دو سه ساعت ادامه داشت که در آن خانه ها یکی پس از دیگری آوار میشدند.
حضرت آقا تربت امام حسین علیه السلام را را با توکل بر خدا در میان امواج پر تلاطم آب انداختند، به لطف خدا لحظاتی بعد سیل بند آمد.
پس از بند آمدن سیل کمیته ای برای سیل زدگان تشکیل دادند.
شعار شهر گرسنه را نجات دهید را راه انداختند و با کمک دوستان برای مردم غذا تهیه میکردند.
با اقای صدوقی در یزد و با مشهد و تهران تماس گرفتند و تقاضای نان و خرما کردند و آنها هم بعد از دو سه ساعت کامیون های بزدگ رسید و بین مردم تقسیم کردند.
در پنجاه روز امداد رسانی و مس از برطرف کردن آثار سیل تا جایی که توانستند جشن بزرگی برپا کردند.
ماه رمضان رسید و فرصت ارتباط با مردم، بیش از سایر ماه ها برای ایشان فراهم شد. رئیس پلیس از ایم محبوبیت و پایگاه مردمی سخت ناراحت بود برای همین ایشان را به جیرفت تبعید میکنند.
مشاهده شده در کتاب خون دلی که لعل شد/ محمدعلی آذرشب / ص ۲۷۳ الی ۲۹۷/ سال ۱۳۹۸.
آخرین نظرات