آب را گل نکنیم
ماسک را ول نکنیم
در فرودست انگار، ناقلی عطسه زده
یا که با یک سرفه
گشته آلوده هوا.
ماسک را باید زد
دست را باید شست
واکسنی نیست کنون در ده بالا موجود
راه درمانی نیست
پیشگیری شده تنها ره درمان و نجات
تخت ها خالی نیست
چه گناهی کرده است
آن پرستار و پزشک؟ !!
خسته گشتند دگر زین همه هشدار و پیام.
ماسک را باید زد
دست را باید شست
همگی در خطریم
همه در یک کشتی
همره و همسفریم
باید این کشتی را
به سلامت برسانیم به ساحل با هم
ماسک را باید زد
دست را باید شست
ماسک را گر بزنیم
گر بشوییم سریع دستان را
گر کمی فاصله ایجاد کنیم
با شکست کرونا
باز هم می خندیم
باز هم بار سفر می بندیم
باز هم آینه در دست بخندیم همه
باز هم تازه شود نقش و نگار دیدار
باز هم می پرسیم
خانه ی دوست کجاست؟
ماسک را باید زد
دست را باید شست .
موضوع: "تربیتی"
سواݪ؟
چطور بفهمیم یڪ زن چہ درڪ و تصوّرے از خودش داره؟
پاسُخ:
ڪافیہ ببینے براے نشوݩ دادݩ خودِش، از افڪارش استفاده مےڪنہ یا اندامش؟
بہ همیݩ راحتے…
داشتم جدول حل می کردم، یکجا گیر کردم: “حَلّٰال مشکلات است؛ سه حرفی”
پدرم گفت: معلومه، «پول»
گفتم: نه، جور در نمیاد
مادرم گفت: پس بنویس «طلا»
گفتم: نه، بازم نمیشه.
تازه عروس مجلس گفت: «عشق»، گفتم : اینم نمیشه.
دامادمان گفت: «وام»، گفتم: نه.
داداشم که تازه از سربازی آمده گفت: «کار»، گفتم: نُچ.
مادربزرگم گفت: ننه، بنویس «عُمْر»، گفتم: نه، نمیخوره
هر کسی درمانِ دردِ خودش را میگفت، یقین داشتم در جواب این سؤال،
▪️پابرهنه میگوید «کفش»
▪️نابینا می گوید «نور»
▪️ناشنوا میگوید «صدا»
▪️لال میگوید «حرف»
و…
اما هیچ کدام جواب کاملی نبود
جواب «فَرَج» بود و ما هنوز باورمان نشده: تا نیایی گِره از کارِ بشر وا نشود…
اللهم عجل لولیک الفرج…
روزی غزالی در حال خوردن آب از چشمه بود که توسط شکارچی ها دیده شد. از بخت خوش غزال وقتی یکی از شکارچی ها خواست کمان را رها کند تعادلش به هم خورد و تیر به خطا رفت.
غزال هراسان پا به فرار گذاشت. دوید تا به چند درختچه رسید و بلافاصله داخل آنها پرید و مخفی شد.
شکارچی ها که او را تعقیب می کردند سر رسیدند اما متوجه او نشدند. زیرا برگ های درختچه ها آنقدر زیاد بود که غزال می توانست پشت آنها مخفی شود.
همانطور که غزال در انتظار رفتن شکارچی ها آنجا نشسته بود عطر برگ های تازه اشتهایش را تحریک کرد. از آنجا که خیلی گرسنه بود به آرامی شروع به خوردن برگ ها کرد.
در این شرایط ناله و شکایت از برگ ها بلند شد. پرنده هایی که روی شاخه ها نشسته بودند حیرت کردند.
یکی پرسید: چرا این طور ناله می کنید؟ شما که همیشه خوراک غزال ها هستید!
برگ ها جواب دادند: این ناله برای خودمان نیست، برای غزال است. او با خوردن ما، با دست های خود قبر خودش را می کند!
غزال چنان سرمست غذای تازه بود که متوجه صحبت ها نشد. او با اشتهای تمام هرچه برگ در اطرافش بود خورد.
شکارچی ها او را دیدند و شکارش کردند.
نکته داستان
در داستان بالا استعاره ای از رابطه ی انسان با طبیعت وجود دارد. طبیعت مانند برگ های شاخه ها در این داستان که از غزال محافظت می کردند، محافظ انسان هستند. اما انسان به جای تکریم طبیعت و احترام گذاشتن به زمینی که هر چه دارد از اوست با بهره برداری های افراطی و غیر اصولی پناهگاه خودش را از بین می برد و در نهایت تیشه بر ریشه خود می زند.
آخرین نظرات