ماجرای بی پایان امان نامه
شب نهم محرم
عصر تاسوعا شمر که از قبیله ام البنین(س) بود، به نزدیکی خیمه گاه امام حسین(ع) رفت و خطاب به حضرت عباس(ع) گفت: برای شما امان نامه ای از عمر بن سعد آوردم. شما از این ساعت در امان هستید!، مشروط بر این که از یاری برادرتان حسین دست برداشته و سپاهش را ترک کنید..!!
حضرت عباس که کانون بصیرت، غیرت و وفاداری بود، بر او بانگ زد و فرمود: بریده باد دستان تو و لعنت خدا بر تو و امان نامه تو. ای دشمن خدا، ما را فرمان می دهی که از یاری برادر و مولایمان حسین دست برداریم و سر در طاعت ملعونان و ناپاکان در آوریم. آیا ما را امان می دهی ولی برای فرزند رسول خدا(ص) امانی نیست؟
شمر از پاسخ دندان شکن فرزندان ام البنین، ناامید و خشمناک شد و با سرافکندگی به خیمه گاه خویش برگشت.
پذیرش هر توافق، مذاکره و دعوتی خطاست!!
عالی تراز عالی.
میشود صدها درس گرفت از همین عشق حضرت عباس به برادرشان.
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات