به روي نديده ات قسم چشمان عاشقم در پي واژه اي مي گردند تا نامت را صدا كنند …
اما چه كند واژه ها و چه بي معناست هر واژه اي در برابر معناي وجودت …
از مهرباني « م » مي چينم …
از هدايت « ه » را …
از دادگري « د » را …
و از يوسف گمگشته « ي » را …
و گاهي كه دلم به اندازه ي تمام غروب ها مي گيرد …
و من از تراكم سياه ابرها مي ترسم …
و هيچ كس مهربانتر از تو نيست صدا مي زنم …
كجاست آن يوسف گمگشته مهرباني كه چراغ هدايت به دست در زمين دادگري كند ؟
كجاست مهـدي … ؟
مرا در ياب …
در انتظارت هستم و خواهم بود … بيا … بيا …
مهديا دل شكسته ام را به تو مي سپارم … دلدارم تو باش
« به اميد روز ظهور »
منبع : هفته نامه صبح صادق
آخرین نظرات