??فصل هشتم :??
?? قلعه سرخ ??
نخستین بازداشت ایشان در اواخر بهار سال ۱۳۴۲ بود و در اواخر زمستان همان سال دوباره بازار شدند.?
ایشان میخواستند به زاهدان بروند و چون کسی را نمیشناختند و میدانستند که آقای کفعمی در آنجا هستند از آقای میلانی خواسته بودند تا نامه ای به آقای کفعمی بندیسد و ایشان را معرفی کند و بخواهد که در مسائلی که ممکن است برای حضرت آقا پیش بیاید به ایشان کمک کند.?
ایشان و تعدادی از دوستانشان تحت تعقیب بودند.⚘
ایشان وقتی به زاهدان رسیدند. به مسجد شهر رفتند و نزد آقای کفعمی رفتند و ایشان با خوشرویی و لبخند از ایشان استقبال کرده و در جریان نامه آقای میلانی از از ماموریت و هدف حضرت اقا باخبر بود .?
بعدها حضرت اقا فهمیدند که آقای کفعمی در زاهدان از نفوذ جایگاه مهمی برخوردار است.?
چون حضرت اقا دیر به زاهدان رسیده بودند آقای کفعمی مجبور بودند یک شیخ دیگری را نیز که در زاهدان طرفدارانی در دستگاه حاکمه دارد را نیز برای سخنرانی و منبر دعوت کند.?
آن شیخ از مزدور رژیم بودند و در تایید لوایح ششگانه ای که شاه اعلام کرده بود مواضع موافق و مخالف گرفته و مخالفین آن را مورد حمله قرار میداد.?
قرار شد یک روز را حضرت آقا منبر و روز بعد را آن شیخ منبر برود .?
ایشان روز پانزدهم رمضان علمایی را که به مسئولیتهای خود عمل میکنند مورد ستایش قرار دادند و علمایی که با دستگاه حاکمه ی ستمگر سازش میکنند و به نفع آن فعالیت میکنند حمله کردند. ایشان با نهایت جرئت و شهامت سخن گفتندو ذکر مصیبت امام حسین را خواندند و از منبر پایین آمدند.⚘
آن شیخ بعد از حضرت اقا به روی پله اول منبر ایستاده بوده و از مردم خواسته بود که ده دقیقه به حرفهای او گوش دهند که آقای کفعمی ایشان را از مسجد بیرون کرده و جریان این بوده که این شیخ بد نهاد بعد از حضرت آقا به منبر رفته و به آن قسم از علمایی که مورد ستایش قرار داده، حمله کرده و دشنام گفته و راهی برای آقای کفعمی نمانده و ایشان به وظیفه شرعی خودشان عمل کردند.?
غروب همان روز یک جوانی از طرف رئیس پلیس به دنبال حضرت آقا می اید و همراه ان جوان به نزد رئیس پلیس میروند.?
بعد صحبت با رئیس پلیس در اتاق کناری بازجو ایشان را مورد سئوال قرار داد و این سئوالات حاکی از این بود که آنچه حضرت اقا بالای منبر گفته بودند به آن ها رسیده بود.?
بعد از مدتی ایشان را با هواپیما به سمت تهران انتقال دادند.و وقتی به تهران رسیدند ایشان را با ماشین ساواک به پادگان نظامی به نام پادگان سلطنت اباد بردند. و به اتاقی تمیز که دو رختخواب و یک بخاری داشت بردند.⚘
بعد از مدتی دوباره ایشان را با اتومبیل به یک قلعه بزرگی که با دیواری که تقریبا ده متری احاطه شده بود بردند?
به درون آن قلعه رفتند، ایشان را به سلولی بردند که مربع دو متر در دومتر بود که یک سکو برای استراحت داشت، برای نخستین بار بود که حضرت اقا در چنین اتاقک کوچکی بازداشت میشدند.?
ایشان در این سلول باصدای بلند قرآن میخواندند و چون تلاوتشان نشانه ای از لهجه فارسی در آن نبود این شبهه را القا میکرد که یک عرب زبان درحال تلاوت است.?
مجالس رمضان در زندان نیز انجام میشد ، حضرت اقا به صورت غیر صریح، متضمن محکوم سازی رژیم حاکم بود و درباره زندگی امیرالمومنین علی علیه السلام و عدالت آن حضرت و نیز ویژگی های حکومت اسلامی سخن میگفتند.⚘
مدت یک ماه و نیم در این زندان بودند و حوادث خنده اور و گریه اوری برایشان رخ داد.?
طی روزهایی که در زندان بودند مطلع شدند که اوضاع کشور برخلاف خواست و نظر رژیم حاکم پیش می رود.?
ایشان پس از مدتی از زندان آزاد می شوند و به دیدار امام در منطقه ی قیطریه تهران مانند سایر روحانیونی که ساواک آنها را برای ملاقات با امام خمینی، به محل اقامت احباری ایشان برای اینکه از خشم انان کم کند میبردند می روند.?
مشاهده شده در کتاب خون دلی که لعل شد/ محمد علی آذر شب/ ص ۹۹الی ۱۳۶/ سال ۱۳۹۸.
آخرین نظرات